هفته ی 38 بارداری و تعطیلات عید فطر
سلام به حلمای عزیز خودم
خوبی گل من؟ دخترم؟
عیدت مبارک خانوم گل. ما برای عید فطر 4 روز تعطیل بودیم و مامان بالاخره تونست بعد از کلی وقت استراحت کنه.. ولی تنها بودیم این چند روز.. چون عزیز جان و پدر جان رفته بودن مشهد - مامان محبوبه و بابا جون رفته بودن یاسوج و بقیه هم هر کدوم یه جایی بودن!
روز دوم تعطیلات. صبح یه لخته ی کوچولو خون دیدم و کمی هم خون آبه.. ولی چون تا ظهر تکرار نشد بیخیال شدم. واسه ناهار هم بابایی ما رو مهمون کرد باغ راز.. خیلی خوش گذشت.. شیشلیک خوردیم و کلی عکس گرفتیم... از عصر یه سری دردهایی اومد سراغم.. نافم و از دوطرفش تا پهلوهام... گاهی هم شکمم مثل سنگ میشد... گاهی رحمم منقبض میشد.. موقع نشستن بهم فشار میاوردی و خلاصه از درد به بعضی از دوستام گفتم و اونا هم گفتن این درد زایمانه!! دردهات رو ساعت بگیر... دیدم فاصله هاش یک ساعته و خیلی خسته ام و کمر درد هم اومد سراغم. ولی خیلی خسته بودم و از خستگی خیلی زود خوابم برد...
روز سوم تعطیلات کارای عقب مونده خونه رو انجام دادم و بابایی هم رفت دنبال کارهای خودش و شما هم مثل همیشه پر جنب و جوش بودی و عصرش هم رفتیم خرید کردیم واسه استقبال از ورود شما.. از وقتی برگشتیم خونه دیدم حرکت های شما کم شده و هر چی هم شربت میخورم بازم کم تحرکی! ترسیدم. باز با دوستام مشورت کردم و گفتن چیزای شیرین بخور _ بخواب به پهلوی چپ ببین چقدر حرکت داره بچه؟! ولی دوباره از خستگی خوابم برد...
صبح روز چهارم که بیدار شدم صبحانه خوردم و دوباره حرکتی از شما حس نکردم! یا خیلی آروم و بی جون بود تکون ها. دیگه نگران شدم. باز به دوستام گفتم و همه دیگه با خواهش میگفتن که برم بیمارستان. دیگه بابایی هم نگران شد گفت پاشو بریم. شاید دخترم میخواد بیاد... جاش تنگه دخترم! پاشو... اشکام هورری ریخت پایین! یعنی الان باید عمل کنم؟؟ باورم نمیشد... میترسیدم... گفتم من هنوز کلی عکس میخواستم بگیرم... میخواستم یه فیلم کوتاه بگیرم واسه دخترم و یادگار بذارم... میخواستم یه بار براش لالایی بخونم و ضبط کنم و..... هزار تا کار دیگه دارم...
خلاصه سریع آرایش کردم و چندتایی عکس گرفتم و با سرعت ساک خودم رو که هنوز نپیچیده بودم _ بستم و لباس پوشیدم. اصلا نفهمیدم با چه سرعتی این کارهارو انجام دادم... و بابایی رو صدا زدم که آخرین عکس رو تو اتاقت ازم بگیره. کنار تختت.
و خواستم یه فیلم کوتاه هم ازم بگیره و حالا که وقت نیس فقط توش یک کلمه بگم "دوستت دارم عزیزم" ولی اشکام امون نمیدادن و بیخیال فیلم شدم!
رفتیم بیمارستان دنا. دوباره یه پرستاری اومد جلو گفت چی شده گفتم بچم از دیشب خیلی کم تحرک شده. با ناراحتی و بدون ملاحظه ی شرایط روحی من گفت از دیشب تکون نمیخوره حالا اومدی؟؟ به ساعت نگاه کردم. اشکام نمیذاشتن چیزی ببینم. چشمامو پاک کردم و دیدم ساعت یک و نیمه!! گفت سریع برو رو تخت بخواب و آماده شو... میترسیدم... یه ماما اومد بالا سرم. ضربان قلبت رو گرفت.. گفت خوبه که! ولی بذار تست NST بگیرم.
یه کمربند بست به کمرم و یه دکمه داد دستم و گفت هر وقت تکون خورد این دکمه رو فشار بده.. خیلی کم تکون میخوردی... ماما هی شکمم رو ماساژ میداد تا تکون بخوری و من هی نگران تر میشدم!
یه 20 دقیقه - نیم ساعتی طول کشید و گفت بد نبوده شیش تا حرکت داشته ولی... ناهار خوردی؟ گفتم نه. گفت خب یه چیز شیرین بخور دوباره تکرار کنیم. شیر و انجیر تو کیفم بود. خوردم. اومد و دوباره تست رو انجام داد... خلاصه بگم همچین تکون خوردی و حتی به سکسکه افتادی و حدود 20 - 30 تا حرکت تو اون مدت زمان تست انجام دادی! خودم خندم گرفته بود.
خدا رو شکر کردم.
در همین حین انجام تست از ماما درباره عمل پرسیدم. که میذارن فیلم و عکس بگیرم؟ کمردرد و سردرد؟ چند ساعت نباید سرم رو تکون بدم؟ و... گفت فیلم که اصلا! عکس آخر عمل شاید پرستارا ازت بگیرن. واسه کمردرد و سردردم گفت اگه تا 2 ساعت سرم رو تکون ندم مشکلی پیش نمیاد!!!!
خلاصه خوشحال و شاد و خندان حدود ساعت 3 و نیم اومدیم خونه و شب هم رفتیم عروسی. اولین عروسی که دخملم شرکت کرد!! البته دیر رفتیم چون من نمیتونستم زیاد بشینم و زودم اومدیم.
دختر نازم همه چی برای مهمونی مهیاست و فقط جای تو خالیه. قدمت روی چشم نفیسه بانو!
هفته 38 بارداری
کودک شما چگونه تغییر می کند؟
كودك شما حسابی چاق شده است! او بین 2720 تا 3400 گرم وزن دارد (پسرها معمولا كمی سنگین تر از دخترها هستند) و طول بدن او نیز بین 48.2 تا 50.8 سانتی متر است. او می تواند خیلی محكم چنگ بیندازد كه این را هم به زودی می توانید با انگشت خود امتحان كنید! اندامهای او كاملا رشد كرده و در مكان نهایی خود قرار دارند. ولی ریه ها و مغز او هرچند به اندازه ای رشد كرده اند كه بتوانند فعالیت كنند اما تا زمان تولد و مدتی پس از آن نیز به رشد خود ادامه می دهند.
فكر می كنید چشمهای كودك شما چه رنگی هستند؟ ممكن است نتوانید به درستی پاسخ دهید. اگر چشمان او قهوه ای باشند احتمالا به همین رنگ باقی خواهند ماند. اگر رنگ چشمانش خاكستری تیره یا آبی پررنگ باشد ممكن است به همین رنگ باقی بمانند و ممكن است تا 9 ماهه شدن نوزاد سبز فندقی یا قهوه ای شوند. این امر بدان خاطر است كه امكان دارد عنبیه كودك (بخش رنگی چشم او) در ماههای اول پس از تولد رنگدانه بیشتری ذخیره كند. به همین دلیل امكان ندارد كه رنگ چشمهای او روشن تر یا آبی تر شوند. عنبیه های سبز فندقی و قهوه ای بیشتر از عنبیه های آبی یا خاكستری رنگدانه دارند.
شما چگونه تغییر می کنید؟
ممكن است خواب در طول شب برای شما خیلی سخت تر شده باشد و یك خواب راحت نداشته باشید. سعی كنید در طول روز بخوابید زیرا این كار ممكن است تنها چاره شما برای مدت باقی مانده باشد. به حركات كودك خود نیز دقیقا توجه كنید. با اینكه فضای اطراف او خیلی تنگ شده است اما باید هنوز هم فعال باشد.
تورم پاها در این هفته های نهایی طبیعی است؛ اما در صورت مشاهده تورم در دستها یا صورت، افزایش وزن ناگهانی، سردردهای مداوم یا شدید، تاری دید، دیدن لكه ها یا جرقه های نورانی و یا درد در ناحیه بالای شكم فورا با پزشك یا مامای خود تماس بگیرید؛ زیرا این حالتها ممكن است نشانه یك وضعیت حاد به نام پره اكلامپسی باشند.
همسر خود را تشویق كنید تا آرامش داشته باشد و كارهایی را كه دوست دارد، انجام دهد؛ زیرا بعد از تولد نوزاد وقتی برای تفریح نخواهد داشت.
فعالیت های این هفته
مطالب مربوط به نحوه مراقبت از نوزاد را بخوانید: اكنون زمان مناسبی است كه كم كم خواندن مطالب مربوط به حاملگی را تمام كنید و مطالب مربوط به مراقبت از نوزاد را مرور كنید. بعد از تولد نوزادتان فرصت زیادی برای مطالعه نخواهید داشت، پس حداقل در مورد هفته های اول تولد نوزاد مطالب لازم را فرا بگیرید.