حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

خدارو شکر...

1393/5/7 13:31
نویسنده : مامان نفیسه
2,667 بازدید
اشتراک گذاری

خدارو شکر میکنم که بهم این قدرتو داد که 2 سال مثل یه محقق در مورد بچه داری مطالعه کنم و از روز اول بارداری با هوشیاری کامل پایه های زندگی آیندتو دونه به دونه و درست بچینم... و خدارو شکر که باباییتم باهام همکاری کرد و نکاتیو که باید انجام میشد با کمک هم انجام دادیم. من به آینده خیلییییییییییییییییییییی امیدوارم، من به خوشبختی تو ایمان دارم، تو روزهای فوق العاده ای در پیش داری دختر زیبای من قلب کاش الان که داری در بطن من، داخل وجود من جرعه جرعه آب حیات مینوشی و هرازگاهی با ضربه های کوچیک و مهربونت مامانو نوازش میکنی بدونی این مادر گرچه بی تجربه و خامه، گرچه بار اولیه که داره یه فرشترو پرورش میده...امااا...نهایت تلاششو کرده و میکنه که فرداها وقتی رفتی پی خوشبختیت، رفتی که قله آرزوهاتو فتح کنی حتی یکبار هم نشه که پیش خودت بگی ای کاش مادرم فلان کارو نکرده بود یا بالعکس کاش اون کارو کرده بود...(گرچه میدونم عشقم، هرچقدرم تلاش کنم که جایی کم نگذارم بازم به حکم انسان بودن اشتباهاتی خواهم داشت...و همین الان ازت بخاطر اون اشتباهات و کمبودها معذرت میخوام...)

اما برای اینکه خودخواهیم روی خیرخواهیم تاثیری نذاره 9 ماهو چندروزی هست که مدام یه درسو هر رووووووووووووووز با خودم مرور میکنم...

اول اینکه از خدا میخوام همه عمر در سلامت کامل جسمی و روحی باشی... برات روح و روانی مهربون و خیرخواه آرزو دارم. آرزو دارم همیشه به فکر خوبی دیگرون باشی، خیرخواه دیگرون باشی... برات روحی آزاد از قید و بند(هر بندی که تو رو اسیر کنه) از خدا میخوام، روحی آروم و شاد... چون عزیز دلم وقتی روح انسان مریض باشه جسم سالمش هم به زوال میره... امییدوارم هییییییییچ وقت حرفی رو که زدم تجربه نکنی دختر مهربونم...

دوم اینکه خوشبختی و موفقیت تورو توی اونچیزی که خودم دوست دارم نمیبینم. تو عزییز دلم، وقتی خوشبخت خواهی بود و وقتی طعم موفقیت رو با تموم وجودت حس میکنی که درون مسیری که خودت دوست داشتی و انتخاب کردی پیروز باشی...(حتی اگه من یا پدرت ازین موضوع خوشمون نیاد)زندگی تو مال توئه و کاملا اختیار هدایتشم به دست تو خواهد بود.امیدوارم هدایتگر عاقل و موفقی باشی...

تو یه پرنده آزادی که باید تا جایی که میشه بپری و پرواز کنی...دخترم یه روزایی میشه که بال پروازت شکستستناراحتاینو با اشک برات مینویسم...برام خیلی سخت و تلخه...اما اگه مادرت اینارو بهت نگه کی باید بگه؟؟؟عزیز دلم،هروقت بال اضافی خواستی من و باباییت میشیم بالات...هروقت تکیه گاه خواستی ما میشیم دیوار محکم پشتت،وقتی که غصه ها رو دلت سنگینی کردن و شونه واسه گریه خواستی میشیم سنگ صبورت و شونه واسه گریه هات،عشقم هروقت کم آوردی برگرد...برگرد به آغوش من و پدرت...این آغوش تا لحظه مرگ و بعد ازون درون دنیا بروت بازه...اینارو گفتم که این درسمم مرور شه که ما هیچوقت بال پروازتو نخواهیم چید،بلکه بهت پروازی شاهانه بر فراز آسمون زندگیو یاد میدیم...

عزیز دل مادرقلبکاش روزیکه دلت از مادر مهربونت گرفته یا به خاطر کاری یا حرفی ازش دلخوری با خوندن این حرفا که یروز از دلش درومده،بتونی ببخشیش و درکش کنی...این مادر و همه مادرای دنیا هیچوقت بدی بچشونو نمیخوان...روزیکه مادر شدی،میدونم،حرف منو با تموم وجودت درک میکنی...کاش باشم و شکوفا شدنت رو ببینم عشق آسمونی من...

حرف برای گفتن زیاد دارم...هروقت چشمه قلبم دوباره شروع به جوشیدن کرد برات تک به تک حرفامو مینویسم،به امید اون روزیکه چشمای زیبای تو اونارو بخونه و مهم تر اینکه بفهمه...

اون روزا زیاد دور نیست دخترک زیباروی منماچروزای باهم بودنمون خیلی نزدیکه...

پسندها (3)

نظرات (8)

مامان سلدا
21 دی 94 9:25
سلام نفیسه جون ، واقعا عالی نوشتی یه دفعه دلم بعض کرد و از چشمام با اشک بیرون ریخت یعنی دل مادرونه مگه جز اینا چی میخواد جز خوشبتی و موفقیت فرزند انشااله به امید دیدن اون روزها و ارزوی موفقیت و خوشبختی دخترامون
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 9:23
عالی بود تشویق
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 9:23
محبت
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 9:23
گل
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 9:23
بوس
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 9:23
قوی
ثمين بانوثمين بانو
27 خرداد 97 11:04
محبت محبت
فاطمه
23 اسفند 97 8:40
انقد قشنگ نوشتی که گریم گرفت،انشاالله بهترین باشه دخترت در هر زمینه ای
مامان نفیسه
پاسخ
🤩