حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

جنسیت فرشته کوچولو ی من

با یه سبدعشق و امید سلام می کنم به عزیزم اولین جمله ای که دلم می خواد برات بنویسم اینه که عاشقتم مهربونم... می بوسمت.. حتی اگه این بوسیدن تو ذهنم باشه.. اگه خیالی باشه.. عاشقتم.. عزیز مامان.. الهی من قربونت برم.. که امروز با دیدنت کلی انرژی گرفتم... امروز رفتیم مطب خانوم دکتر. خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون بشه... یک و نیم وقت داشتم ولی سه نوبتم شد! گرسنه شده بودم و روی صندلی مطب حسابی خسته و کلافه شدم. بابایی هم با موبایل من بازی میکرد.. من اصلا دل تو دلم نبود...لحظه شماری میکردم تا روی ماهت رو ببینم... قبل از رفتن همش باهات حرف زدم و صلوات فرستادم... گفتم... هر چی باشی قدمت سر چشم منو بابایی... بالاخره رفتم تو اتاق....
17 فروردين 1393

سونو 93.01.16

برای سونو سلامت پنج ماهگی رفتم پیش دکتر ادیب که تعیین جنسیت هم بکنه. اینجا من 20 هفته و 1 روز داشتم مهم ترین قسمت جواب سونوگرافی این بود: single alive active fetus in TRANSVERSE presentation BPD = 4.5cm , 19 week and 4 days FL = 3.4cm, 20 week and 5 days AC = 20 week and 4 days HUMERAL LENGTH MEASURING = 31.7mm, 20 week and 4 days Placenta posterior ESFW = 361 gr EDC = 93.6.4 + - 10 days اینم لینک دانلود فیلم سونوگرافی دخملی و اینم از عکساش: ...
16 فروردين 1393

هفته 21 و سونو سلامت

سلام تنها دلیل زندگی.. خوبی گلم.. چقدر خوشحالم که تو وجودم هستی.. با من یکی هستی.. و دنیا رو به من میدی وقتی لگد میزنی به شکمم.. :) چون با تمام وجود حس میکنم که هستی.. امروز 16 فروردین 93 روز اول بعد از تعطیلات نوروزه و از صبح به عشق دیدنت بعداز نماز نخوابیدم و زودی با بابایی اماده شدیم و سه تایی زدیم بیرون. قبل از اداره.. رفتیم آدرس ویولت ادیب رو با بدبختی و پرسون پرسون پیدا کردیم و بعد از یک ساعت معطلی بالاخره برای ساعت یک و نیم وقت گرفتیم که شما رو ببینیم. قراره سی دی سونو رو هم بده تا هروقت دلمون برات تنگ شد.. نگات کنیم! توی این تعطیلات عید درباره جنسیت شما همه جور صحبتی شد... میگفتن چون طبع همسرم شدید گرمه حت...
16 فروردين 1393

هفته 20 و احساس اولین حرکت

سلام به روی ماه عسل خودم وااااااااااااااااای گل قشنگم امروز بالاخره حرکت شما رو حس کردم! وای که داشتم ذوق مرگ میشدم! ای جونم! قربونت بشم! دقیقا روز اول از هفته بیست! صبح که بیدار شدم حدود ساعت 9 و نیم بود. اول یه حسی زیر شکمم داشتم.. با خودم گفتم حتما باز نفخ کردم.. ولی دوباره تکرار شد.. دستمو گذاشتم رو شکمم آروم گفتم الهی قربونت بشم یه بار دیگه تکون میخوری که حس کنم و مطمئن شم خودتی؟!!!! که دوباره ضربه ی کوچیکی زدی به شکمم.. و چند ثانیه بعد یکی دیگه... اشکام سرآزیر شدن... دوست داشتم فریاد بزنم عاشقتم عزیز دلم! اما حیف... بابایی رفته چند لحظه قبلش خداحافظی کرد و رفت سرکار... نشد دستشو بگیرم و بذارم که اونم حس کنه... ...
9 فروردين 1393

صدای قلب تو بهترین عیدی من بود - هفته 19 بارداری

خداحافظ سال 92 اولین بهار جودت مبارک عزیز دل مامان سال 92 یکی از بهترین سالهای عمرم بود. اردیبهشت ششمین سفر کربلام رو رفتم... از شهریور مشغول بکار شدم... اواخر آبان شما اومدی تو دلم... اوایل دی فهمیدم که شما ثمره ی زندگیمون شدی... از بهمن قراردادی شدم... روز 28 اسفند بخاطر حضور شما رفتیم دوربین خریدیم که کلی عکسای خوشمل بگیریم از شما! (ما سالها میخواستیم دوربین خوب بگیریم ولی هزینه اش زیاد بود و قرار شد هروقت یه فرشته کوشولو مهمون خونمون شد بخریم) من بخاطر شما اولین ماهی رو در عمرم خوردم! دومی رو هم ظهر سال تحویل! من اصلا ماهی دوست نداشتم ولی چون تو رو عاشقانه دوست داشتم خوردم! نفسم چهار ماه اول زندگیت تو ...
1 فروردين 1393

مادر نه تکرار می شود ، نه تکراری .

از روزی که فهمیدم باردارم و با مشکلات زیادی روبرو شدم ... خودم و همسرم بشدت یه حسی مثل قدردانی از مادرامون در خودمون حس میکنیم! نمیدونم چه جور تعریف کنم حسم رو... فقط همینو میتونم بگم که... مادرم منو ببخش! و شرمنده ام که حتی همین الان هم که این حس رو دارم... بازم اذیتت میکنم!! بازم هه ی فشار های روحی خودمو به تو منتقل میکنم!! من خیلی بدم! میدونم! ولی اینو خوب میدونم که... بعد از خدا تو بخشنده ترینی.. مادر! یه دعا میکنم همه بگین آمیـــــــــــــــن   خدایـــا .....! به بزرگیـــــ قســـم … توعکس های دست جمعی …جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار... ...
26 اسفند 1392

به سلامتی مادر ...

به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره! به سلامتی مادر چون اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر زندگی یه لحظه هم معنی نداره! به سلامتی مادر که بخاطر ما اندام خوشکلش بهم خورد! ولی بازم ناراضی نیست! ...
26 اسفند 1392

مـــ❤ــــادر

شناسنامه رو بیـــــ خیالـــــــــــــــ ! محلــــــ تولد منـــــــ ، آغوشــــــــــ گرمــــــ توستــــــــــ مـــ ❤ ــــادر … ...
26 اسفند 1392