قسمت اول: دومين سالگرد آفرينش دخترم حلما
بالاخره با هر سختی بود تموم شد!!! ایندفعه نمیدونم چرا دلم میخواست خیییییییییییییلی خاص باشه جشنت! با اینکه مهمونام خیلی کمتر بودن ولی دوست داشتم واسه خودمون بیشتر کار کنم و تلاش کنم که یک شب بیادماندنی باشه !! الان حدود سه ماهه که در تکاپو بودم واسه این یک شب !!
کمی احمقانه بود . احتمالا دیگه همچین کاری نخواهم کرد . الان خییییییییییییلی خسته ام خیلی .
بخاطر عروسی طاهره جشنت یک هفته عقب افتاد .
چندتا گل ساختم با بدبختی ! خیلی سخت بودن ! شایدم دیگه مثل قبلا حوصله این کارا نداشتم ! سر درست کردن این گلا چند بار دستم با چسب حرارتی سوخت و تاول زد!!! ولی فدای سرت! فدای یک خنده ی تو!
البته اونجور که باید خوشحال نبودی !! شاید از جمعیت بود... حتما سال دیگه اگر خواستم جشن بگیرم فقط و فقط در دایی ها و عمو و عمه ها دعوت میکنم. شاید اینجوری بهت بیشتر خوش بگذره و احساس بهتری داشته باشی عشق من!
چند مدل بیسکوئیت و شیرینی زنبوری درست کردم....
تم تولدت مثل همیشه خودم طراحی کردم که خیلی اینبار با مشکلات مواجه شدم به حدی که پشیمون شدم از این کار !! شاید سال دیگه از این تم های آماده با اینکه دوسشون ندارم ، ولی از همون ها بخرم و خلاص ! عاخه جدای طراحی و دردسر های چاپ، بریدنش خیلی سخت بود اینبار!
با تمام این مسائل... از اون طرف صبح جمعه که از خواب بیدار شدی دیدم نصف صورتت قرمزه و کلی کهیر زده بودی !! اصلا نمیدونستم چیکار کنم !! ولی خداروشکر تا شب یه کم بهتر شدی!
امسال مهمون ها رو دو دسته کردم ! اول خانمها از ساعت 5 تا 7 و نیم ، بعد هم آقایون از 8 و نیم تا 10 و نیم
ولی خب بی برنامگی و تاخیر مهمونا باعث شد عملا تازه 7 مهمونی شروع بشه تا 9 و نیم!! از اون طرف آقایون همه منتظر بودن و تا ساعت 11 و نیم طول کشید!
الانم من سر کارم!
خسته و داغون!
سرم درد میکنه!
دلم میخواد گریه کنم ! عاخه بعد از این همه زحمت یه عده سر کم بودن سهم کیک ناراحت شدن ! کیکم بوداااا ولی چون میخواستن به مردا برسه کوچیک برش زدن! بعضی از مهمونا هم میخواستن واسه همسراشون ببرن خونه و خلاصه... چی بگم والا!
امسال خیلی کارام بیشتر بود و هیییییییییییییچ کمکی هم نداشتم. همیشه خاله فاطمه بودش! ولی امسال اونم مشکلات خودشو داشت....
حلما جونم دلم میخواد حتما یه خواهر برات بیارم که اینجوری مثه من تنها نباشی... البته نمیدونم هنوز تو این دوره زمونه خواهرا واقعا به داد هم میرسن یا نه!! بالاخره فاطمه جون هر چی باشه دخترخاله ی منه و یه پا دورتر. من نمیتونم خیلی هم زیاد ازش توقع داشته باشم. تا همینجا هم خیلی خیلی زحمت کشیده و کمک به حالم بود و ازش واقعا ممنونم.
ولی کیک امسالت عالی بودا ! خیلی خوشکل شد ! دست آقای قناد درد نکنه واقعا ! دقیقا عکسی که دادم همونو تحویل داد !
لباسامونم که با هم ست دوختیم عالی شده بود ! + هدیه خاص خودم به تو!
عکساتم به مرور میذارم اینجا ایشاله...
خیلی دوست دارم پرنسس کوچولوی دوست داشتنی من!
دخترم
" حلما "
تولدت مبارک بانوی مرداد ماه من
تو زندگی من و بابا هستی
بند بند وجود ما به هر نفس تو بستگی دارد
وجودت برای ما آرامش است، با وجود تمام سختی هایی که وجود دارد
ولی با هر بار دیدن تو و حس کردنت آرامش را با تمام وجود حس می کنیم
در اوج نهایت باز هم بی نهایت دوستت داریم
نمای کلی دکور میز تولد زنبوری
ببخشید دوستان من کارمندم و اگر کاری نداشته باشم فرصت میکنم عکس بذارم! اینم بخاطر اصرار دوستان گلم گذاشتم ولی چون میخوام اسم وبلاگ رو روی تک تک عکس ها بزنم و سایزشون رو کوچیک کنم کمی زمان میبره!
لطفا کمی صبور باشید.
مچکرم!
مطلب مرتبط:
شمارش معکوس تا تولد دو سالگی پرنسس حلما، ملکه ی زیبای زنبورعسل ها
تدارکات اولیه جشن تولد با تم زیبای زنبوری!
تزیینات میز کندی جشن تولد زنبورک کوچولو
تزیینات میز شام جشن تولد 2سالگی با تم زنبوری + عکس های حلما گلی