حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

میلاد با سعادت امیرالمومنین علی ع مبارک

1391/7/2 12:45
نویسنده : مامان نفیسه
3,075 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلمقلب! ایشاله تا سال دیگه این موقع... یعنی سیزده رجب... دوتا تبریک بهت بگم!! چشمک

من دلم روشنه... فرشته

 

 

پدر یعنی تپش در قلب خانه

     پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

     پدر یعنی تسلی وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

     پدر یعنی فدا گردیده افراد خانه

پدر یعنی غرور و مستی من

     پدر یعنی تمام هستی من

 

 

عید همگی مبارک

 

 

 

 

این کیک ها هم تقدیم به همسر عزیزم! (گرچه علاقه ای به کراوات نداره!!)


پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان امیرعلی
21 خرداد 91 15:33
سلام نفیس جونم.من فکر میکردم اسمت ثمینه!:
عزیزه دلم مرسی وبلاگتو دادی.
منم 4 سال و نیم منتظره بچه بودم تا اینکه خدا بعد از یه تصادف بهم بچه داد.
قضیه اش مفصله.
ایشالا که خدا زود زود زود یه نی نی نق نقو بهت بده که دیگه بگی خدا همین یکی بسمه
عزیزم امیدت به خدا باشه و غصه نخور .هنوز اوله جوونیته.

مامان امیرعلی
21 خرداد 91 15:39
باور میکنی بعد تصادفم .بعد از اولین نزدیکیمون یه حسی به 2 تامون میگفت که اینبار قضیه حله. شوهرم خواب بچه دیده بود.خودم یه حس خاصی داشتم. مطمئن باش خدا تنهات نمیزاره.خدا هوای هممونو داره .حتی بنده هایی مثه من که گناهکارن من شب قبل از تصادفم شب احیا بود کلی گریه کردمو توبه کردم.باور نمیکنی چه حالی داشتم از صمیم قلبم خواسم که اگه لایقم بهم بچه بده خدا. فرداش تصادف کردم.فکر کنم خدا میخواست امتحانم کنه.قشنگ فهمیدم که جواب تمام گناهامو تو تصادفم گرفتم.و مطمئن شدم که خدا بخشیدتم. یه ماه بعده تصادفم هم فهمیدم حامله ام. میبینی خدا چه جوری آدمارو غافلگیر میکنه. وقتایی که فکر میکنی خدا فراموشت کرده،اون 6 دُنگه حواسشش بهته. من مطمئنم.
ویدا
22 خرداد 91 20:18
سلام عزیزم
نمی خوای شروع کنی ؟!
ما باید برای یک زندگی خوب تلاش کنیم ؛ احساس تو خیلی مهمه ؛ حتما" دکترها بهت گفتن که نباید نگران باشی .
با قلبت خداوند رو احساس کن ؛ بهش فرصت بده که کمکت کنه



ممنون گلم... نوشتم چیزایی که گفتین...
بعدش به این فکر افتادم که چرا بیکار نشستم... اینهمه درس خوندم و کارمو استادام قبول دارن... چرا بیکارم... (البته چون فکر میکردم زود حامله بشم از پارسال دیگه دنبال کار نگشتم) تصمیم گرفتم برم دنبالش... اینطوری هم از استعداد و هنرم استفاده میکنم و هم یه پولی میاد خونه دیگه

ثمين بانوثمين بانو
2 تیر 97 8:45
محبت
ثمين بانوثمين بانو
2 تیر 97 8:46
فرشته
ثمين بانوثمين بانو
2 تیر 97 8:46
بوس
ثمين بانوثمين بانو
2 تیر 97 8:46
گل