حلما گلی و محمد طاها جان!
یلدای 95
دخترم اگر من نبودم تورا نصحیت کنم، با مردی ازدواج کن که....
تولدم مبارک
امسال منو گل دخترم یه تولد دو نفره گرفتیم. شما حسابی همکاری کردی با من در تهیه کیک شکلاتی ! مچکرم مامانی که انقدر گلی ! بفرمایید نوش جان ...
ست مادر و دختری که عاشقشم
حلمای من! نگرانتم مادر.......... :(
این جریان مربوط به سه شنبه 95/7/27 هست. شب حدود ساعت 11 بود که من و زن دایی نشسته بودیم رو مبل، و شما هم کمی اونطرف تر روی صندلی خودت جلو تلویزیون بودی همه چی جلوی چشم خودم اتفاق افتاد! داشتی هی صندلی رو میبردی جلوتر و به میز تلویزیون نزدیک تر میشدی... که پایه صندلی به فرش گیر کرد.. هرچی تلاش کردی صندلی جلوتر نمیرفت! که یهو با سر رفتی تو میز تلویزیون تمام میز تلویزیون غرق خون شد.. فرش... خودت و من! شکه شدم ! اصلا عکس العمل خوبی نبود ولی ناخودآگاه فقط جیغ زدم و یا ابالفضل گفتم... دنیا رو سرم خراب شده بود!! فورا بابایی اومد بغلت کرد و با همون لباس خونه، زن دایی خداروشکر تازه از بیرون اومده بود و سوییچ ما...
عاشورای سال 1395
حلما خانوم و مجلس عذای اباعبدالله الحسین ع
امسال واسه مراسم شب ها میرفتیم مجلس کانون رهپویان وصال که دوباره رد همون خیابان شهید آقایی برگزار میشد. حلما خانوم ما عاشق تکون دادن پرچم بود و دوست داشت پرچم دار باشه... ...