حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

گزارش عزاداری حلما گلی در دهه محرم 94

در دهه محرم سعی کردیم هر شب بریم کانون رهپویان وصال-سید انجوی که امسال در حسینیه عاشقان ثارالله برگزار میشد و ما امسال بخاطر شما در مهد بهشت بودیم و از برنامه های مهد استفاده میکردیم. اکثر شب ها رو خاله فاطمه هم باهامون بود و یک شب رو هم مامان محبوبه و یک شب هم با عزیزجان بودیم. خداروشکر خیلی خوب بود. البته بیشتر ازت فیلم گرفتم و تعداد عکسا کمه ولی همین ها هم خالی از لطف نیست. اینم از عکس های شما در این شب ها... حلما کوچولو در حال سینه زنی با بقیه بچه ها   البته روز های اول بیشتر دوست داشتی با صندلی ها بازی کنی... قربونت قدم هات عزیزدلم... قبول باشه عزاداریهات گلم ...
1 آبان 1394

حلول ماه محرم تسلیت باد....

سلام به خورشید پرفروغ خونمون ماه محرم دوباره اومد...... ماهی که برای من سالهای سال با خاطرات بیادموندنی در ذهنم به یادگار مونده بود......... ولی... امسال اصلا از اومدن ماه محرم خوشحال نیستم! پارسال اتفاقات خعلی بدی برامون افتاد که یادآوریش هم اشکم رو در میاره......... وقتی یادم میاد با چه ذوق و شور و هیجانی از قبل از محرم برات لباس خریدم و محیای عذاداری بودیم و در اوج شب های پر شور محرم شما مریض شدی  و سه روز از طلایی ترین روز ها رو در بیمارستان بستری بودی  و..... ولش کن! خداروشکر که حالت خوبه و سالمی عزیزکم! حلما جون ! ولی امسال دوست ندارم برم هیئت! میترسم از تکرار اون روزها میترسم... ولی خب از یک چیز خو...
26 مهر 1394

آتلیه 12 ماهگی - شانون

گلبرگ نازم!  واسه عروسی عمو میخواستیم سه تایی بریم آتلیه  ... من خیلی خوشحال بودم چون از بارداری دیگه با بابایی آتلیه نرفته بودم و خییییییییلی هم دردسر کشیدم واسه وقت گرفتن بخاطر یک سری ناهماهنگی ها  ... دست آخر چون عروسی تو باغ های طرف صنایع بود و ما قرار بود زود در مراسم حاضر باشه جهت خوشامدگویی به مهمانان... دنبال آتلیه تو معالی آباد بودم... در نهایت با اینکه آرایشگاه من 4/5 آماده کرد ولی ساعت 6 رسیدیم آتلیه و یه نفر رو جای ما فرستاده بود داخل و نوبت ما میشد 7 تا 8 ! بابایی که گفت دیر میشه و رفت به ما هم گفت بریم همراش ولی من دوست داشتم حتما عکس بگیریم و موندیم و واااااااااااااااااقعا خاله فاطمه خعلی لطف کرد اون رو...
9 مهر 1394

دسته گلی از اسکناس، هدیه ازدواج حلماگلی به عمومحمد

سلاااااااااااااااااام به همه ی دوستان گلم... این مدت که نبودیم درگیر مراسم ازدواج عموجون حلما گلی بودیم! خداروشکر پنجشنبه برگزار شد! همش تو این مدت به این فکر میکردم که چون حلما جون خییییییلی عموجونش رو دوست داره، یه هدیه جداگونه و اختصاصی و شیک به عموش بده... که خاطرش در یاد همه بمونه! واسه همین تصمیم گرفتم خودم یه دسته گل با اسکناس درست کنم! اول به فکر بودم که چندتا شاخه گل رز با اسکناس هزاری بسازم که مجموعش 50 هزارتومن بشه. ولی بعد با خودم گفتم شاید دسته گل بزرگی بشه و واسه حلما جون سخت بشه دست بگیره و در نهایت یه شاخه با اسکناس پنج تومنی ساختم به نیت گل دخترِ یه دونه ی خودم  نت...
9 مهر 1394
13404 11 22 ادامه مطلب

حلما پیکاسو!

اینم حلما پیکاسو... نقاش کوچک! برات ماژیک قابل شستشو گرفتم چند روز پیش... خییییییییلی علاقه به نقاشی داری...  فکر کنم میخوای مثل مامانت هنرمند بشی! ولی بعضی وقتا یهویی ماژیک رو تو دهنت میکنی و مجبورم میکنی کمتر بهت بدمشون تا نقاشی بکشی! ...
1 مهر 1394

حلما گلی و بازیگر شیرازی، آقای مهدی فقیه

خب، بعد از عقد عمو محمد واسه ناهار عقد رفتیم تالار زیتون!! تالار عروسی مامان نفیسه و بابا حسین در ده سال قبل!! نمیدونم واقعا اتفاقی بود یا نه ولی هرچی بود خیییییییییییییلی منو بابایی بهمون چسبید!!! بین مهمونای خانواده عروس، آقای مهدی فقیه هم بودن! اتفاقا نسبت نزدیکی هم با مادر عروس خانوم داشتن و منم از عمو محمد خواهش کردم که با حلما گلی و آقای فقیه عکس بندازن! دایی محمد و امیرحسین هم در پشت صحنه کلی خندوندنت و وااای که چقدرم عکستون خوب شد! همیشه لبت خندون خانومم! ...
4 شهريور 1394
3331 11 11 ادامه مطلب