سلام گل صبور مامان ! دختر مهربون ! عزییییییییییییییییزم ! مدتی بود هی مچ دستت رو میگرفتی و میگفتی: اوخخخخ ! ما چون هنوز شما خیلی کلمات رو به مفهوم واقعی بکار نمی بردی ، جدی نمیگرفتیم ! ولی چند روزی بود که حساس شدم که کدوم دستت رو میگی اوخخخخخ! تا اینکه روز پنجشنبه تو کوچه با بابایی رفته بودی و خوردی زمین! خب چون تازه راه افتادی خیلی زیاد زمین میخوری و دردت بیشتر شده بود ... گذشت.. صبح جمعه اومدم لباست رو عوض کنم که مثل همیشه زدی زیر گریه موقع درآوردن دستت از آستین! ولی این بار حساس شدم که کدوم دستت رو گریه میکنی؟؟ هردوش یا یکیش؟؟ که دیدم بله! تا همون دستت رو گرفتم و زدی زیر گریه ! بازم گفتم شاید زیاد...