حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

حلما جون و جشن تولد توت فرنگی ها

جمعه رفتیم جشن تولد ریحانه و فاطمه با تم توت فرنگی! من واسه شما یه لباس توت فرنگی دادم دوختن که خیلی خوب شده بود! یه جورایی بیشتر از صاحب مجلس توت فرنگی بودی!! البته لباس اونام قشنگ بود! مدل دامنی که برات چند ماهه عزیز جان خریدن و نگه داشته بودم تا در عقد عمه اطهر بپوشی رو اونام پوشیده بودن! خیلی خوش گذشت اون شب خداروشکر... اینم توت فرنگی خوشمزه خودم بقیه عکس ها را در ادامه مطلب ببینید....   این اولین پذیرایی جشن بود با شربت ویمتو اینم دخمل ما که اولش خجالت میکشید... دو عدد توت فرنگی شیرین ...
27 شهريور 1395
10125 7 12 ادامه مطلب

قسمت سوم: تزیینات میز کندی جشن تولد زنبورک کوچولو

بقیه عکس ها رو در ادامه مطلب بیینید... تزیینات ورودی (جهت دانلود رایگان فایل بنر راهنما روی عکس زیر کلیک کنید.) فلش راهنما به سمت جشن تولد زنبوری حلما گلی (جهت دانلود رایگان فایل فلش راهنما روی عکس زیر کلیک کنید.) رد پا ها به سمت جشن بنر خوش آمد جشن تولد دوسالگی ملکه زنبور عسل ها جهت دانلود بنر خوشآمد زیر روی عکس کلیک کنید! ریسه عمودی تولد دو سالگی حلما خانوم جهت دانلود فایل زیر روی عکس کلیک کنید! خب بریم سر جزییات جشن! میز کندی جهت دانلود رایگان ...
3 شهريور 1395
18238 9 16 ادامه مطلب

قسمت دوم: تدارکات اولیه جشن تولد با تم زیبای زنبوری + عکس های باغ ارم

سلام سلام سلام ممنون از پیام های دلگرم کننده ی همه ی دوستان مهربونم! خیلی دوستتون دارم! از حدود اردیبهشت ماه بود که مدل لباس حلما گلی و خودم رو دادم خیاط! و با بدبختی بسیار تونستم پارچه راه راه زرد و مشکی پیدا کنم ! دوست داشتم ساتن باشه ولی نخی گیرم اومد ! دوس داشتم زرد پررنگ باشه ولی لیمویی گیرم اومد ! البته اینم در نهایت خوشکل شد و راضی بودم ازش ! مدل انتخابی من واسه حلما گلی این بود: البته دامنت اینطوری از آب در نیومد! ولی بامزه بود . و این هم مدل لباس خودم بود که با همون پارچه دادم بدوزن برامون: ! لباس من رو خیاط 70 مال شما رو 50 دستمزد گرفت. اینم لباس من و شما...
1 شهريور 1395
14294 7 16 ادامه مطلب

قسمت اول: دومين سالگرد آفرينش دخترم حلما

بالاخره با هر سختی بود تموم شد!!!  ایندفعه نمیدونم چرا دلم میخواست خیییییییییییییلی خاص باشه جشنت!  با اینکه مهمونام خیلی کمتر بودن ولی دوست داشتم واسه خودمون بیشتر کار کنم و تلاش کنم که یک شب بیادماندنی باشه !! الان حدود سه ماهه که در تکاپو بودم واسه این یک شب !! کمی احمقانه بود . احتمالا دیگه همچین کاری نخواهم کرد . الان خییییییییییییلی خسته ام خیلی . بخاطر عروسی طاهره جشنت یک هفته عقب افتاد . چندتا گل ساختم با بدبختی ! خیلی سخت بودن ! شایدم دیگه مثل قبلا حوصله این کارا نداشتم ! سر درست کردن این گلا چند بار دستم با چسب حرارتی سوخت و تاول زد!!! ولی فدای سرت! فدای یک خنده ی تو! البته اونجور که باید...
30 مرداد 1395