سلام به حلمای عزیز خودم خوبی گل من؟ دخترم؟ عیدت مبارک خانوم گل. ما برای عید فطر 4 روز تعطیل بودیم و مامان بالاخره تونست بعد از کلی وقت استراحت کنه.. ولی تنها بودیم این چند روز.. چون عزیز جان و پدر جان رفته بودن مشهد - مامان محبوبه و بابا جون رفته بودن یاسوج و بقیه هم هر کدوم یه جایی بودن! روز دوم تعطیلات. صبح یه لخته ی کوچولو خون دیدم و کمی هم خون آبه.. ولی چون تا ظهر تکرار نشد بیخیال شدم. واسه ناهار هم بابایی ما رو مهمون کرد باغ راز.. خیلی خوش گذشت.. شیشلیک خوردیم و کلی عکس گرفتیم... از عصر یه سری دردهایی اومد سراغم.. نافم و از دوطرفش تا پهلوهام... گاهی هم شکمم مثل سنگ میشد... گاهی رحمم منقبض میشد.. موقع نشست...