حلما گلی حلما گلی ، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

همه ی دنیــــــــای نفیــــــــس *** حلماگلی***

دختر پیش دبستانی من!

سلام به دختر زیبای خودم کی اونقدر بزرگ شدی فندق که بخوای بری پیش دبستانی؟؟ وسایلش رو از شب قبل آماده کردم و بالاخره دختر ما هم با ذوق و شوق وصف ناشدنی در پناه قرآن راهی پیش دبستانی شد! تا وارد کلاس شدیم سریع دوستات رو پیدا کردی و پیششون نشستی! همه با هم روی یه نیمکت! با انرژی شروع کردی ! ایشالا تا آخرش همین فرمون برو! دلبرک جان! تو بزرگتر، من صبورتر. در این روزها و لحظه ها بخند و شادی کن، یاد میگیری، بزرگ میشوی، درس میخوانی، و میفهمی که "شادی" و "آرامش" بهترین دست یافته های زندگی ات خواهد بود! با تمام وجود برایت آرزوی موفقیت میکنم و به وسع...
2 مهر 1398

یه ساعت به وقت آشنایی با مربی و همکلاسی های جدید و بازی

سلام عشق! بلاخره آرزوت برآورده شدی دوباره رفتی مهد پیش دوستات! ای جانم! چ زود بزرگ شدی و روی فرش قرمز پیش دبستانی ایستادی نفس جان! کلی و بازی و شادی کردین فدای لبخند ملیحت عشق جان! هدیه گرفتین  و با محیط کلاس تون آشنا شدین یه شروع خوب! یه خانوم با کلاس و با شخصیت و یه معلم مهربون دعا میکنم تا آخر این سال تحصیلی همین ذوق و شوق امروزت رو حفظ کنی!! خدایا فقط به امید خودت. ...
27 شهريور 1398

جشن تولد پنج سالگی حلماگلی با تم السا (فروزن)

سلام عشق عکسای جشن تولدت رو به مرور میزارم. تولدت مبارک پرنسس من. یه کلیپ برات ساختم که به اتفاق خاله فاطمه رفتیم باغ جهان نما و من عکس گرفتم اونم با موبایلم فیلم گرفت ازمون. بنظرم خوشکل شده و بمونه به یادگار از جشن پنج سالگیت. کلیپ تولد پنج سالگی حلماگلی با تم السا (فروزن) اینم کیکت که به فنسی سفارش دادم و مثل همیشه عالی و خوش طعم بود و خوش قول! با شمع السا اون جعبه های سمت چپ، کنار اولاف، گیفت های بچه ها بودن که بهشون هدیه دادیم اینم میز تنقلات 6 تا مهمون کوچولومون سیخ مارشملو، چتر اسمارتیز، کاکائو، آبنبات چوبی، ژله، چوب شور و شیر مهمونای...
21 مرداد 1398
12974 25 31 ادامه مطلب

تدارک جشن تولد 5 سالگی

سلام عزیز دلم امسالم مثل هر سال از اردیبهشت 98 در تدارک جشن تولدت بودم! ولی الان که 20 روز مونده به جشن تولدت یه اتفاق بد افتاده که خیلی ناراحتم کرده! خیاطی که لباس امسالت رو اشتباه کردم و بهش دادم که ای کاش نداده بودم!، خیلی اذیتم کرد! 2 ماه معطل کرد و با چ بدبختی بهش فهموندم که مدل دامنش چیه و الانم که تمومش کرد بعد از این همه وقت، سر قیمتش داره بازی درمیاره! و 7 برابر چیزی که اولش طی کردیم میگه دستمزدم میشه. خیلی ناراحتم. چقدر آدما نامرد شدن عاخه. ای کاش مثل هرسال به خیاط همیشگیمون میدادم. نمیدونم این چ اشتباهی بود که انجام دادم. انسانم آرزوست... ...
2 مرداد 1398